وبلاگ رسمی محمد رضا حدادپور

وبلاگ رسمی محمد رضا حدادپور

"اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ"
نوکر آستان قدسی اش: محمد رضا حدادپور

طبقه بندی موضوعی

سفرنامه کربلا-5

شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۳۰ ب.ظ
سلام
حدود یکساعت و نیم قبل از اذان مغرب رسیدیم نجف. قبلش ادعیه وردیه نجف را همه باهم خوندیم. بسیار جمع باصفا و با یک مدیر کاروان باهوش و باصفاتر هستیم الحمدلله. مدیر کاروان حاج آقا هژبری هستند. بازنشسته آموزش و پرورش و بسیار مقید.
با ذکر یاامیرالمومنین و یاعلی به حرم رفتیم. سرها پایین و ذکر میگفتند. وقتی چشممون باز کردیم و از سه تا گیت بازرسی رد شدیم، به ابتدای باب القبله رسیدیم. همه را جمع کردیم و اذن دخول را شروع کردیم. تا اذن دخول شروع شد، همه بغضاشون ترکید و ....
بعدش نماز جماعت را روبروی ایوان طلای حرم مطهر امیرالمومنین خوندیم. باید باشید تا بدونید چه حالی داره.
بعدش مشغول دعا و زیارت و نماز زیارت و معرفی شخصیتهایی مثل فرزند امام و علامه حلی و شیخ انصاری و علی گندابی و...
لحظات فوق العاده ای بود... بعضی چهره ها خیلی روبروم بودن... حتی چهره هایی که فقط صداشون شنیدم یا نوشته هاشون خوندم...
واقعا شاعرش راست گفت که: ایوان طلای نجف عجب صفایی دارد....
یاعلی

سفرنامه کربلا-4

شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۲۹ ب.ظ
سلام
وقتی وارد خاک عراق شدیم، بلندگو را برداشتم و با چندتا صلوات، مردم را سرحالتر کردیم و براشون از بصره و تحلیل تاریخ جنگ جمل و حضور امام علی و فرزندانشان در منطقه بصره صحبت کردم. چون بصره، اولین شهری است که از آنجا در خاک عراق عبور کردیم و دارای جغرافیای قابل توجه است.
گفتم که جنگ جمل یکی از فتنه های سه گانه در زمان خلافت حضرت امیر بود که توسط خواص زیاده خواه به محوریت عایشه ام المومنین به راه افتاد.
یکی از نکات اخلاقی و تربیتی در جریان این جنگ آن بود که وقتی محمد حنفیه در حمله اول شکست خورد و امیرالمونین دو آقازاده یعنی امام حسن و امام حسین را فرستاد و آنها هم کار جمل را یکسره کردند و با پیروزی برگشتند، محمد خجل شد. امیرالمومنین برای دلداری او فرمودند: غصه نخور چرا که آنها فرزندان زهرا هستند و تو فرزند علی هستی!!
ینی امام حتی نه تنها حواسشان به شان مادر محمد حنفیه بود بلکه باظرافت جالب، شکست و روحیه او را به خودشان نسبت دادند!
بعدش هم دعای عهد خواندم و کاروان تا نماز ظهر و صرف نهار، استراحت کردند.
بعد از نهار، مردم تقاضای صحبت کردند. منم چند کلمه ای کوتاه( یعنی حدود یک ساعت!) درباره معنای کلمه عراق، معنای کلمه نجف، جغرافیای نجف، ثواب زیارت امیر مومنان در روایت وارده در کامل الزیارات، اذکار وارده در راه و ... صحبت کردم. بهشون قول دادم که وقتی به محدوده حومه نجف رسیدیم، دعای وارده برای قبل از نجف و زیارت امیرالمونین را بخونم انشاءالله.
همه اش خانوادم روبروم هستند... گریه های طاها و مامانش... دلتنگی خودم... خنده های زورکی و شیرین فاطمه جون که تازه ده روزش هست...
اللهم احفظ بیوت المومنین و من فیها...

سفرنامه کربلا-3

شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۲۸ ب.ظ
سلام
قبل از اذان صبح به مرز شلمچه رسیدیم. خاطرات سفرهای راهیان نور با بچه های دانشگاهمون واسم زنده شد... منطقه عملیاتی کربلا 4... یادمان شهدای شلمچه...
بعد از نماز جماعت صبح و صرف مختصر صبحانه سرپایی، به معاشرت با روحانیون کاروان های دیگر پرداختم و از تجاربشون استفاده کردم. امام حسین چه کرده که اینجوری... پیر و مریض و کودک و جوون برای زیارتش دست و پا میشکونند؟!
بعد به مدیر کاروان کمک کردم و زائران را به خط کردیم و از مرز عبور کردیم... حدود ساعت 8وربع به وقت عراق

سفرنامه کربلا-2

شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۲۶ ب.ظ
سلام
خیلی خستم، اما خواب به چشمام نمیره. مثل کسی که برای آب عطش داره، مشتاق حرم حضرت امیرالمومنین هستم. حس و حال تمام شعرهای مداح ها دارم که درباره شهر نجف و کربلاست و بارها بالای منبر نقدشون کردم.
فقط دلم میخواد چشمام را بذارم روی هم و تا باز میکنم ببینم دارم با پای برهنه میرم حرم بابای امت؛ امیرالمومنین.
ساعت حدود 1ونیم هست. خیلیا خوابن. نمیدونم چرا اینقدر دعای عالیه المضامین با دل بازی میکنه! مخصوصا این فرازش:
پروردگارا! من به قصد زیارت پیشوایم که به امامتش اقرار و اعتراف دارم و امامی است که اطاعتش واجب است در راه هستم. خدایا! با حالتی در راه هستم که کوله بارم پر از گناه و معاصی و عیوبی است که بیشمار است و همه اعمال زشتم را تو میدانی. این در حالی است که به عفو و بخشش و حلم تو پناه آورده ام. پناهگاهی جز تو ندارم. اما تنها نیستم. بلکه شفیعی با خودم آورده ام که ولی الله است و خلیفه تو. پرودگارا! اولین حاجتم این است که گناهان بسیار گذشته ام را ببخشی و بیامرزی و در باقی عمر، مرا از ارتکاب گناهان حفظ کنی...
حقیقتا دعای زیبایی است.
یا ارحم الراحمین بعلی بن ابی طالب؛ العفو، العفو، العفو...

سفرنامه کربلا-1

شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۲۵ ب.ظ
سلام
اینبار به لطف پروردگار و عنایات اباعبدالله الحسین علیه السلام به عنوان روحانی کاروان راهی عتبات عالیات هستم.
ساعت2_امامزاده حسین جهرم_سیل جمعیت:
خیلی شلوغ بود و مردم اومده بودند که عزیرانشون را بدرقه کنند. چشماشون پر از اشک و دلشون پر از آرزو و لبهاشون مملو از التماس دعا.
من هربار لحظه خداحافظی، چه سفر زیارت باشه و چه هر سفر دیگه، یاد لحظه وداع و پایان زندگی دنیاییمون میفتم. لحظه وداع با عزیزترین عزیزانمون منو یاد لحظه ای میندازه که قراره یه روز از دنیا برم. دنیا که همیشه طبق پاشنه خواسته های ما نمیچرخه. اومدیم و لحظه ترک دنیا عزیزانمون دورمون نبودن و کسی واسمون صلوات نفرستاد و یاحسین و یاحسین نگفت.... الهی هیچکس غریب مرگ نشه... به حق غریب کربلا...
بعد از اینکه از جهرم اومدیم بیرون، ده دقیقه صحبت های اولیه را گفتم و چندتا نکته درباره آداب سفر زیارتی بیان کردم.
رسیدیم شیراز و نماز جماعت مغرب و عشا را خوندیم و راه افتادیم.
دیدم زائرای باصفایی هستند. بلندگو را برداشتم و برای اولین بار در طول 14 سال طلبگیم، برای مردم زیارت عاشورا و روضه علی اصغر علیه السلام خوندم. صدای چندان خوبی ندارم اما الحمدلله گرفت... فکر کنم خیلی هم گرفت... چون الان دو تا خانم غش کرده اند و مجبور شدیم کنار جاده ایستادیم....
فعلا
یاحسین

حلالم کنید...

يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۴۰ ب.ظ

با این اقا به این خوبی ندونم


کی گفته کربلا رفتن خیاله...


دمادم این دعا ورد زبانم


 ببینم کربلا را تا جوانم



عازم کربلا هستم... حلالم کنید... به امام حسین حلالم کنید...

«آنتی انقلاب و چهار مسئله»

يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۲۹ ب.ظ

سلام دوستان عزیزم، منتقدانم، مخالفینم و همه کسانی که با حضورشون در زندگی من سبب رشد و تعالی من هستند!

چون فرصتم بسیار محدوده، چند نکته را مختصرا عرض میکنم:

1-در سطح وسیع دولتی، چندان بویی از حمایت و حفاظت از خط مقاومت در منطقه و حمایت از خانواده کسانی که عزیزانشون در خط مقدم جبهه علیه تکفیر هستند به مشام نمیرسه. اسمش هر چه باشد و دلیلش هر چه که هست، به نظر حقیر درست نیست که خانواده ها مدام شاهد تشییع عزیزان رزمندشون باشند اما رسانه ها و دولتی های ما حرف و تقدیر و یادی از آنها نمیکنند. این ممکن است منجر به موجی شود که عدم رضایت خانواده هایی از دستگاه های دولتی و حتی خدایی نکرده نظام را در پی داشته باشد. پیشنهاد میشود که به صورت مهندسی شده و حساب شده، ساعاتی از اوقات رسانه ملی و مطبوعات ما به پوشش این مسئله اختصاص دهد تا خانواده ها بدانند که حتی اگر عزیزشون سردار هم نباشه اما برای همه مهمه و بی خیال از کنارش رد نمیشوند.

تصاویر مفهومی(14)

دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۳۰ ق.ظ

با سلام و احترام

نظرتون درباره این عکس چیه؟ چه مفاهیم و احساسی به شما القا میشه؟

کانال تلگرام بنده

جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۴۲ ب.ظ

سلام دوستان

این کانال بنده در تلگرام هست.

نسخه ای از نوشتار وب و مطالب دیگر را در کانال بنده میتونید پیگیری کنید:

https://telegram.me/mohamadrezahadadpour

درباره تصاویر مفهومی(13)

جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۲۸ ق.ظ

سلام. شب دوستان عزیزم به خیر!

این عکس وحشتناک، کاملا واقعی است و پرده از یک نسل کشی حقیقی در سوریه و عراق برمیدارد.

چیزی که در این عکس منو میکُشه، چشمان معصوم بچه است و حالت گردنش که به زور داره به سمت بالا نگاه میکنه. خیلی تسلیم و متعجب نشسته و بهتش زده.

من از این عکس فقط یک چیز میفهمم و اونم اینه که چقدر استکبار و تکفیری ها از کودکان و نسل معاصر آسیای غربی در خط مقاومت میترسند که به ازای هر کودک، سه اسلحه را برداشته و به آنها حمله ور شده اند. همین.

شبتون قرآنی

یازهرا