سفرنامه کربلا-4
شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۲۹ ب.ظ
سلام
وقتی وارد خاک عراق شدیم، بلندگو را برداشتم و با چندتا صلوات، مردم را سرحالتر کردیم و براشون از بصره و تحلیل تاریخ جنگ جمل و حضور امام علی و فرزندانشان در منطقه بصره صحبت کردم. چون بصره، اولین شهری است که از آنجا در خاک عراق عبور کردیم و دارای جغرافیای قابل توجه است.
گفتم که جنگ جمل یکی از فتنه های سه گانه در زمان خلافت حضرت امیر بود که توسط خواص زیاده خواه به محوریت عایشه ام المومنین به راه افتاد.
یکی از نکات اخلاقی و تربیتی در جریان این جنگ آن بود که وقتی محمد حنفیه در حمله اول شکست خورد و امیرالمونین دو آقازاده یعنی امام حسن و امام حسین را فرستاد و آنها هم کار جمل را یکسره کردند و با پیروزی برگشتند، محمد خجل شد. امیرالمومنین برای دلداری او فرمودند: غصه نخور چرا که آنها فرزندان زهرا هستند و تو فرزند علی هستی!!
ینی امام حتی نه تنها حواسشان به شان مادر محمد حنفیه بود بلکه باظرافت جالب، شکست و روحیه او را به خودشان نسبت دادند!
بعدش هم دعای عهد خواندم و کاروان تا نماز ظهر و صرف نهار، استراحت کردند.
بعد از نهار، مردم تقاضای صحبت کردند. منم چند کلمه ای کوتاه( یعنی حدود یک ساعت!) درباره معنای کلمه عراق، معنای کلمه نجف، جغرافیای نجف، ثواب زیارت امیر مومنان در روایت وارده در کامل الزیارات، اذکار وارده در راه و ... صحبت کردم. بهشون قول دادم که وقتی به محدوده حومه نجف رسیدیم، دعای وارده برای قبل از نجف و زیارت امیرالمونین را بخونم انشاءالله.
همه اش خانوادم روبروم هستند... گریه های طاها و مامانش... دلتنگی خودم... خنده های زورکی و شیرین فاطمه جون که تازه ده روزش هست...
اللهم احفظ بیوت المومنین و من فیها...
- ۹۴/۰۸/۳۰