وبلاگ رسمی محمد رضا حدادپور

وبلاگ رسمی محمد رضا حدادپور

"اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ"
نوکر آستان قدسی اش: محمد رضا حدادپور

طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

دیده بان تکفیری(1)

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۳۹ ب.ظ

در منطقه شمال حمص شهید زیاد دادیم. بیشتر شهدا هم خیلی تمیز و فقط از روی گرای دقیق توپخونه یا تک تیراندازهای حرفه ای شهید میشدند. اینقدر گراها دقیق بود که معمولا آتش توپخونه شون شلیک هرز نداشت. تقریبا همه مون به این نتیجه رسیدیم که در این منطقه، یک دیده بان کارکشته با آموزش های تک تیراندازی بالا داره همه تحرکاتمون را رصد میکنه... تا اینکه بعد از حدود یک هفته که تمام منطقه را شخم زدیم، به ذهن سید کاظم اومد که همه جا را تمیز کردیم الا وسط درختها و نخل ها!! سرتون را درد نیارم، بالاخره بالای یه درخت بسیار بزرگ و تنومند پیداش کردیم و چون دستور رسیده بود که باید زنده دستگیر بشه، بعد از دو روز درگیری، لحظه آخری که دیگه ناامید شده بود و داشت خودش را واسه انتحاری آماده میکرد ابتکار کار ازش گرفتیم و زنده دستگیرش کردیم و چشمون به قیافه نحس حرمله وارش افتاد.

بخشی از سوالات و جوابهای هنگام بازجویی خدمتتون تقدیم میشود:

دفترچه نیم سوخته یک تکفیری(5) قسمت آخر

سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۱۷ ب.ظ

ص24: داره کم کم حالم بهتر میشه اما چندان نمیتونم سریع بدوم. در تمرینات خیلی نمیتونم خودمو مثل قبلا نشون بدم. مخصوصا از دیوار و گودال خاردار خیلی به زحمت رد میشم. فرمانده دسته مون بد نگام میکنه. دوست ندارم انتحاری بشم. چون شنیدم مجاهدین عملیاتی که نتونند خودشون را به تمرینات دشوار برسونند در انتحاری به کار گرفته میشوند.

دفترچه نیم سوخته یک تکفیری(4)

جمعه, ۱۸ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۳۱ ب.ظ

ص20: تمام بدنم درد میکنه... کف پاهام احساس سوزش دارم.. مجبورم بنویسم تا اندکی متوجه گذر زمان و گودال آتش چند روز قبل نباشم... پنج تا پسری که عقب مانده ذهنی بودند، در طول عملیات سه روز گذشته استفاده شدند... دوتاشون که مقاومت میکردند را با قرص های کیتاگون(روانگردان فوق العاده قوی و خشونت زا) راضی و بلکه غیرقابل کنترلشون کردیم... شیخ جبران عزیز اجازه استفاده از کیتاگون را برای مجاهدین در حال عملیات یا هنگام شکنجه مرتدین و مجوس ها مجاز میداند...

دفترچه نیم سوخته یک تکفیری(3)

چهارشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۰۰ ق.ظ

ص13: ده روز هست که سردرد دارم... موج انفجار اون شب به حدی شدید بود که حتی گاهی از گوشام خون میاد... قدرت شنواییم کمتر شده... وقتی به ابو مجد طبیب مراجعه کردم قرصی بهم داد که حسابی آرومم میکنه... ابو مجد اصالتا اهل بحرین هست و در انگلستان درس خونده... زمزمه هایی وجود داره که احتمالا چند شب دیگه با تیپ دوم الحوث چچنی ها بریم عملیات...

دفترچه نیم سوخته یک تکفیری(2)

چهارشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۵۷ ق.ظ

ص7: کلاس عملیات، خیلی سخته... فکر نکنم به این زودی بتونم سر کسی را ببرم... اما خیلی به خودشون مطمئن هستند... اینقدر مطمئنند که توقع دارند بعد از گذشت سه ماه، یا با کمربند انفجاری تردد کنم یا بتونم به پلیس شریعت ملحق بشم و سر و دست مردم را قطع کنم...

الیس الصبح بقریب؟!

شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۵۵ ب.ظ

بیداری، سرکوب شدنی نیست. به هر قیمتی هم که باشد باز هم سرکوب شدنی نیست... حتی اگر میدان التحریر مصر شاهد اجتماعات انقلابی نباشد... اگر میدان الرقعه بحرین به پادگان بیشتر شبیه باشد... اگر هنوز سنگ فرش های کوچه های زاریای نیجریه از خون زکزاکی و دویست و بیست و سه یار باوفایش خونی است و حتی مردم بیگناه آنجا جرات شستن خون های آن کوچه و محله را ندارند... اگر هنوز کلیپ های شهادت شیخ شحاطه توسط سنگ و چوب و میلگرد در گوشی اهل درد وجود داره... اگر امروز شیخ نمر و چندین نفر از علما و فضلای قطیفه و نجد زیر تیغ جلادان سعودی رفتند اما زیر یوغشان نرفتند... اگر آل تیجانی هنوز از بین سلفیه تهدید به قتل و غارت میشوند... اگر مهم ترین جرم در الرقه سوریه تشیع میباشد... اگر خطرناکترین توحشها در انتظار آن دسته از خانواده های الانبار عراقی است که فقط احتمال تشیع آنها وجود دارد...

این ها همه بهانه است. اشتباهات بزرگی در قاموس و تاریخ سلفیه از زمان بنی امیه تا کنون ثبت شده است. مثل این که خون شیعه را میریزند تا سرکوب کنند... تا محدود کنند... تا جمعیتشان را پراکنده و کم کنند. مخصوصا خون عالِمان شیعه. اگر(نعوذ بالله و نستجیر بالله) من جای آنها بودم هیچوقت این اشتباه را مرتکب نمیشدم. چرا؟ چون هر جا خون شیعه ریخته شده، همانجا پس از گذشت مدتی، تبدیل به پایگاه انقلابیگری شیعیان شده است. جبل عامل لبنان به خاطر خون علمای جبل عاملی از شهید اول گرفته تا علامه آسید محمد... نجف اشرف به خاطر خون آل کاشف الغطاء تا سادات صدر و دیگر علما... خون آسید کاظم کربلایی و مرحوم بحرالعلوم در کربلا... قتل عام خانواده شهید حمید المحفوظ در بحرین... علامه محمد سعید بوطی در بلاد شامات... طایفه سادات هاشمی در صنعای یمن... و دیگر بلاد مسلمین...

این نکته را سیزده قرن پیش، عبدالملک بن مروان فهمید اما سلفی ها و سعودی ها نفهمیده اند! فهمید که آنچه مسلّم است این است که هم شیعه در حال ازدیاد است و هم تشیّع در حال گسترش. اشتباه محض است که خون شیعه را میریزند. ریختن خون مظلوم، تبعات دارد چه رسد به خون عالمان شیعه. هرجا خون داده ایم همانجا رشد کردیم... همانجا انقلاب شد... همانجا صدور انقلاب ایران شدّت گرفت... همانجا خطی از مقاومت شکل گرفت. صدای افول تفکر سلفی همه جا پیچیده است... به قول فرشته عذاب قوم لوط که امروز به جان آل سعود افتاده: «الیس الصبح بقریب؟!»... صبح نزدیک است...

دفترچه نیم سوخته یک تکفیری(1)

جمعه, ۱۱ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۱۶ ب.ظ

سلام بر دوستان گلم

دو شبه که حسابی ذهنم درگیر دفترچه ای هست که یکی از بچه ها واسم از منطقه حلب آورده. این دفترچه نیم سوخته را از جیب یکی از تروریست های تکفیری در حومه حلب پیدا کرده بودند که حاوی مطالب قابل توجهی هست. چون نیم سوخته هست و علاوه بر زبان عربی محلی اماراتی، بخشی هم به زبان عِبری نوشته و حاوی یه سری علامات و ارقام است، ترجمه اش طول میکشه. تلاش مکنم در پنج شماره خدمتتون تقدیم کنم:

«توضیح القاب و صفات حوزوی»

پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۲۵ ب.ظ

سلام و عصرتون بخیر

دیگه خیلی دارن القاب و صفات علمی حوزوی را فلّه ای میکنند و همه جوره واسه هر کسی به کار میبرند. در ادامه، بدون هیچ حبّ و بُغضی، و فقط بر اساس رسم شایع و عمومی حوزه از بعد از انقلاب، توضیحی پیرامون اسماء و صفات مختلف عرض میکنم:

تصاویر مفهومی(23)

چهارشنبه, ۹ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۰۱ ب.ظ
لطفا حس و حالتون را از این عکس شرخ بدید:

درباره تصاویر مفهومی(22)

چهارشنبه, ۹ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۴۳ ب.ظ

سلام. شب و روزتون بخیر!

من خیلی با این تصویر صفا میکنم. عکس خیلی قشنگیه. بیان کننده خاطرات زیاد دوران جوانی و...

من در این تصویر، عصر روزهای پر مشغله ام را میبینم که فقط با یک استکان چایی و دو کلمه حرف، آروم میشم. حرفهایی از جنس : چطوری؟ چه خبر؟ امروز چه خبرا بود؟ برنامه امشبت چیه؟ جایی جلسه نداری؟ امروز ایده های جدیدت چیا بود؟ راستی شعر دیشب... راستی پیامک صبح... و...

ببخشید امشب اینجوری شد.

شب خوش