وبلاگ رسمی محمد رضا حدادپور

وبلاگ رسمی محمد رضا حدادپور

"اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ"
نوکر آستان قدسی اش: محمد رضا حدادپور

طبقه بندی موضوعی

سلام. شب همه عزیزان بخیر

مقاله زیر، چند ماه قبل در نشریه مبلغان حوزه قم چاپ شد.

تقدیم با احترام:



بسم الله الرحمن الرحیم

« سیره برخورد امیرالمومنین علی (علیه السلام) با ایرانیان »

محمد رضا حدادپور جهرمی

اشاره

حبّ و علاقه ایرانیان به خاندان رسالت، علی الخصوص شخصت بی نظیر امیرالمومنین علی (علیه السلام) بر احدی پوشیده نیست. این شدت علاقه، فقط منحصر به شیعیان نبوده بلکه بیشتر برادران اهل سنت نیز از موهبت عشق به ساحت امیرالمومنین بی بهره نیستند. اما این عشق و علاقه، علاوه بر دلایل ایمانی و توحیدی، دارای قدمت و زمینه هایی است که از تدبیرات امام علی(علیه السلام) در شرایط مختلف تاریخی ناشی شده است. تدبیرات عاقلانه و انسانی حضرت، علاوه بر شخصیت دادن به ایرانیان، سبب تالیف قلوب آنان به دین اسلام و خاندان اهل بیت عصمت و طهارت گشت.

نوشتار حاضر، با نگاهی تاریخی- روایی، به بیان خلاصه ای از سیره مواجهه و برخورد امام علی(علیه السلام) با ایرانیان با استفاده از منابع فریقین پرداخته است....

مقاطع سه گانه تاریخی

با دقت در تاریخ زندگانی امام علی(علیه السلام)، رفتار امیرالمؤمنین(علیه السلام) با ایرانیان را در سه مقطع می توان مورد توجه قرار داد: دوران پیامبر(صلی الله علیه و آله) دوران خلفاء و زمان خلافت حضرت علی(علیه السلام).[1]

 الف) دوران پیامبر(صلی الله علیه و آله)

 در زمان حیات رسول گرامی اسلام (صلی اله علیه و آله)، امام علی(علیه السلام) با برخی از ایرانیان برخورد داشته است. اولین برخورد آن حضرت با مردم ایران را به هنگام سفر علی(علیه السلام) به یمن دانسته اند، که مربوط به گروه ابناء یا «احرار» یمنی است؛ یعنی ایرانیانی که ساکن یمن بودند و مدتی حکومت آن منطقه در اختیار آنها بوده است.[2] گزارش روشنی از این دیدار در دست نیست، اما گفته شده که قبیله «هَمْدان» که یکی از قبائل مسلمان شده به دست علی (علیه السلام) بودند، با احرار هم پیمان بودند[3] و این مسأله کلیت دیدار را تأیید می کند. البته آن حضرت برخوردی هم با گروه اعزامی خسروپرویز داشت. البته در جمع یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) افرادی مانند سلمان فارسی هم بودند که جزو اولین مسلمانان ایرانی و از شیعیان علی(علیه السلام) بودند. برخی ابورافع را نیز ایرانی دانسته و نام وی را هرمز ذکر کرده اند.[4] او نیز از یاران و طرفداران امیرالمؤمنین بود و فرزندانش عبیدالله و علی از نیروهای اداری حکومت علوی بودند.[5]

 ب) دوران خلفاء

 آنچه مهم تر است، بررسی سیره امیرالمؤمنین (علیه السلام) با ایرانیان در زمان خلفاء و در دوران حکومت حضرت است. اهمیت این برخورد در دوران خلفاء از آن جهت است که ایران در دوره خلیفه دوم فتح شد و از این رو به عنوان ملل مغلوب با ایرانیان برخورد می شد و دیگر این که، مردم از سیره پیامبر در برخورد عادلانه با مسلمانان فاصله گرفته بودند. مورخان، در دوران خلیفه اول گزارش خاصی نداده اند. در دوران خلافت عمر و عثمان، شهرهای ایران فتح شد و عده ای از ایرانیان مسلمان و گروهی با پرداخت جزیه و خراج بر آیین خود باقی ماندند. در این دوره میتوان به دو حادثه مهم اشاره کرد، که در آن امام علی(علیه السلام) نظری خاص داشته است، به گونه ای که دفاع از ایرانیان و اجرای قوانین اسلامی در آن، مورد توجه قرار گرفته است:

1-   وضع خراج و جلوگیری از فاجعه انسانی

 ایران در زمان خلافت عمر فتح شد و بخش های عمده آن در اختیار مسلمانان قرار گرفت. خراج بر سرزمین های فتح شده وضع گردید و دیوان پرداخت حقوق از بیت المال ایجاد شد. آن چه مسلم است، پیشنهاد وضع خراج از سوی علی بن ابی طالب ارائه و مورد تأیید خلیفه قرار گرفت. اما این پیشنهاد فوائد فراوانی در پی داشت، که یکی از آنها جلوگیری از یک فاجعه انسانی گسترده به نام برده داری در دنیای اسلام بود، که کمتر مورد توجه مورخان و محققان قرار گرفته است. روشن شدن این مطلب و بیان فوائد این پیشنهاد نیاز به توضیح دارد، که به بیان آن می پردازیم.

 به طور معمول، سرزمین هایی که با زور و غلبه گشوده می شد، بخش هایی از آن سر زمین که در هنگام فتح آباد بود، در اختیار مجاهدان قرار می گرفت و به عنوان غنیمت از آن بهره می بردند. دیدگاه تعدادی از فقهای اهل سنت همین است که می توان زمین های فتح شده را بین مجاهدان تقسیم کرد.[6] کفار هم اگر قبل از اسارت در پناه مسلمانی قرار می گرفتند و بنابر نقلی قبل از تقسیم اُسرا مسلمان می شدند، آزاد شمرده می شدند.[7] کاربرد واژه «موالی» در مورد چنین افرادی بوده است. اما در عراق و روم، کسانی بودند که روی زمین کار می کردند و کارشان فقط کشاورزی بود، لذا آنان کارگر زمین بودند و به آنان «علوج» می گفتند. اینان نیز جزو اُسرا شمرده شدند، که باید بین مجاهدان تقسیم شوند. پس از جنگ قادسیه در سال 20 هجری، خلیفه دوم درصدد برآمد تا سرزمین های فتح شده را بین مجاهدان تقسیم کند و از آنجا که کشاورزانِ زمین نیز جزو اسرا شمرده می شدند و هر کشاورزی برابر تقسیمات دوره ساسانی، مقدار معینی از زمین ها را در اختیار داشتند، لذا تصمیم گرفتند تا زمین ها را براساس تعداد کشاورزان تقسیم نمایند. آمار کشاورزانی را که روی زمین کار می کردند گرفته، به این نتیجه رسیدند که به هریک از مجاهدان بین دو تا سه کشاورز، که همان علوج بودند می رسد. نظر عمر این بود که زمین ها[8] و کشاورزان بین مجاهدان تقسیم شود و این خواست مجاهدان بود. از طرف دیگر، خلیفه دید که اگر زمین های حاصل خیز عراق در اختیار آنها قرار گیرد، مشکلاتی برای مسلمانان و دستگاه خلافت ایجاد می کند، زیرا: اولا مسلمانانِ عرب آشنایی لازم با مسائل کشاورزی در منطقه حاصل خیز عراق نداشتند. ثانیا اشتغال آنها به کار کشاورزی آنان را از جهاد باز می دارد. ثالثا پادشاه ایران به عنوان یک قدرت تهدیدکننده پس از شکست در قادسیه به سمت اصفهان و قم رفته و خود را برای حمله به مناطق تحت اشغال مسلمانان آماده می کند. لذا پرداختن مجاهدان به کار کشاورزی و لو به صورت نظارت بر کشاورزان زمین، مسلمانان را با خطر جدّی مواجه خواهد کرد. از این روی، برای تصمیم گیری نهایی گروهی را برای مشورت دعوت کرد، که افزون بر مهاجران ده تن از انصار نیز در آن حضور داشتند. پنج تن از قبیله اویس و پنج تن از قبیله خزرج.[9] در جمع مشاوران، حضرت علی بن ابی طالب نیز حضور داشت (شاید برای اولین بار بود که دستگاه خلافت از علی (علیه السلام) رسماً برای مشورت در امور سیاسی دعوت کرده بود). البته در گذشته در مسائل قضائی و مشکلات علمی از علی (علیه السلام) استمداد می طلبیدند، اما در مسائل سیاسی، گزارشِ روشنی از مشورت خواهی از آن حضرت به نظر نرسیده است.

 دستگاه خلافت پس از ده سال به خوبی دریافت که علی(علیه السلام) برای حفظ مصالح مسلمین و حفظ وحدت جامعه اسلامی از هیچ گونه تلاشی در جهت مطرح کردن خویش به عنوان جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله) به عمل نیاورده است. افرادی مانند سلمان هم که به خاطر آشنایی با زبان ایرانیان در برخی فتوحات شرکت داشتند، هیچ گونه تلاشی در جهت بیان دیدگاه سیاسی خود در باب امامت و خلافت علی(علیه السلام) انجام ندادند و اکنون تهدید ایرانیان جدی است. از این رو، از علی(علیه السلام) نیز به عنوان یکی از مهاجرانِ با تجربه و آگاه دعوت به عمل آمد و او نظر و پیشنهاد خویش را مطرح، و مورد پذیرش قرار گرفت. این روایت را حارثة بن مضرّب -که مورد اعتماد رجالیون اهل سنت است و از ثقات امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) شمرده شده[10] به نقل از عمر این گونه نقل کرده است: «عن عمر، أنّه أراد أن یقسّم السواد بین المسلمین، فأمر بهم أنْ یحْصَوْا فوجد الرجل یصیبه ثلاثة من الفلاحین (یعنی العلوج)[11] فشاور فی ذلک، فقال علی بن أبی طالب (علیه السلام): دعهم یکونوا مادَّةً للمسلمین فترکهم و بعث علیهم عثمان بن حنیف فوضع علیهم ثمانیة و اربعین و اربعة و عشرین و اثنی عشر»[12] از عمر نقل شده که تصمیم گرفت، سرزمین عراق را بین مسلمانان تقسیم کند، لذا دستور داد آنها را بشمارند پس دید که به هر مرد (مجاهد) سه نفر از کشاورزان (که همه علوج بودند) می رسد. در این باره مشورت کرد، علی بن ابی طالب فرمود: آنها را رها کن تا ذخیره و ماده برای تمام مسلمانان باشند. پس آنها را ترک کرد و عثمان بن حنیف را به سوی آنان فرستاد، وی 12، 48،24 درهم بر آنان خراج وضع کرد.

 

این روایت در منابع گوناگونی آمده است. افزون بر ابوعبید و یحیی بن آدم قرشی،ابویوسف[13]، بلاذری[14] و یعقوبی[15] با توضیح، دیدگاه حضرت را نقل کرده اند. باید توجه داشت که ضمیر جمع «هم» در جمله «دعهم» اشاره به ذوی العقول است. چون مسؤولان خلافت تصمیم داشتند زمین ها را براساس کشاورزان تقسیم کنند، اما حضرت آنان را از این کار نهی کرد و از بَرْده شدن علوج، که همان کشاورزان بودند جلوگیری کرد. این پیشنهاد علی (علیه السلام) نه تنها در عراق، بلکه در تمام مناطق آزاد شده به اجرا درآمد و لذا جلو بردگی انسان های فراوانی را گرفت و باعث موفقیت بیشتر مسلمانان در فتوحات بعدی شد.

2-    اعتراض به قتل هرمزان

 عمربن خطاب، خلیفه دوم به دست ابولؤلؤ ضربت خورد و مرد. ابولؤلؤ در هنگام فرار دستگیر و توسط عبدالله بن عوف کشته شد. عبیدالله بن عمر به بهانه این که کاردی که خلیفه با آن کشته شده در روز گذشته در دست جُفَینه و هرمزان دیده شده و در واقع با توطئه ی قبلی خلیفه کشته شده، هرمزان را کشت و سپس جفینه را که گفته می شود نصرانی بود به قتل رساند، آن گاه دختر خردسال ابولؤلؤ را هم به قتل رساند. وی تصمیم داشت تمام زنان و بچه های اسیر را که در مدینه بودند بکشد، که مردم مانع کار او شدند. کشتن هرمزان مورد اعتراض مهاجران و علی(علیه السلام) قرار گرفت؛[16] زیرا هرمزان که فرمانده ی سپاه شوشتر بود، اسیر و به مدینه آورده شد[17] و در آن شهر مسلمان شد و عمر دو هزار درهم برای وی حقوق تعیین کرد.[18] برابر مقررات اسلامی، خون مسلمان حرمت دارد، گرچه تازه به اسلام به پیوندد. البته جرمی هم برای وی اثبات نشده بود. علی(علیه السلام) جریان کشتن هرمزان را پی گیری کرد و با عثمان، خلیفه جدید در این باره گفت و گو نمود و از وی خواست تا وی را به جرم کشتن فرماندهی مسلمان قصاص نماید. عثمان گفت: دیروز پدرش را کشتند و امروز من او را بکشم و لذا حاضر به قصاص نشد. عبیدالله که به علی (علیه السلام) برخورد کرد، حضرت به وی فرمود: «ای فاسق به خدا سوگند اگر روزی به تو دست یابم گردنت را می زنم» از این رو، در زمان خلافت علی (علیه السلام) به معاویه ملحق شد. عثمان او را به کوفه فرستاد و خانه و زمینی در اختیار وی قرار داد، که به آن «کوَیفه ابن عمر» می گفتند و از مجازات قصاص در امان ماند.[19]

 اعتراض علی(علیه السلام) به عثمان نشان می دهد که وی به شدت پایبند اصول و مراعات حقوق مسلمین بوده و از این جهت برای وی تفاوت نمی کند که متهم، فرزند خلیفه باشد یا شخص دیگر و صاحب حق، مسلمانِ با سابقه باشد یا تازه مسلمان، زیرا همه در برابر قانون الهی یکسان هستند. از نظر علی(علیه السلام) اجرای حکم الهی و احقاق حق، مشمول قانون مرور زمان نمی شود؛ زیرا حق قدیم را هیچ چیز باطل نمی نماید.[20] در دوران خلافت خود آن حضرت بعد از چهارده سال، زمانی که عبیدالله در اردوگاه علی(علیه السلام) نزد وی رفت به عبیدالله اعتراض کرد و فرمود: «تو هرمزان را که به دست عمویم عباس مسلمان شده بود و پدرت هم برای او مقرری تعیین کرده بود کشتی و اکنون امیدواری که از من به سلامت مانی؟!»[21] این دلالت بر اصرار حضرت مبنی بر احقاق حقوق ایرانیان می نماید.

ج)دوران خلافت امیرالمومنین(علیه السلام)

آن حضرت مرکز خلافت را از مدینه به کوفه منتقل کرد و کوفه منطقه ای ایرانی بود، گرچه توسط مسلمانان تبدیل به شهر شد، اما اطراف آن را که سواد عراق تشکیل می داد، عموماً ایرانیان غیر مسلمان بودند. ایرانیان از نزدیک با حاکم و خلیفه ی مسلمین آشنا شدند. از گزارش های فراوانی که نقل شده استفاده می شود، که تبعیض بین ایرانیانِ مسلمان و عرب های مسلمان امری پذیرفته شده برای جامعه ی اسلامی آن روز بوده و به ایرانیان به دید تحقیر می نگریسته اند، اما علی(علیه السلام) که مظهر عدل اسلامی است در نظر دارد، این دید غیر اسلامی را تغییر و در رفتار با مسلمانان مساوات را در نظر بگیرد. از نظر وی تقوا، ملاک برتری نزد خداست و باعث دریافت سهم بیشتری از بیت المال نمی شود. بنابراین، از نظر علی(علیه السلام) تفاوتی بین مسلمان بدری و ایرانی تازه مسلمان نیست؛ زیرا همه از سهم مساوی برخوردارند. البته عمل به این دیدگاهِ اسلامی مخالفت هایی را در جامعه اسلامی در پی دارد، که خلیفه مسلمین از آن نمی هراسد و در نظر دارد عدالت اسلامی را در ابعاد گوناگونِ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به نمایش درآورد و رأفت اسلامی را به جامعه تازه مسلمان نشان دهد.

در این مجال، به طور مختصر به مواردی اشاره میکنیم:

1-   دیدار با ایرانیان اطراف کوفه و بررسی احوال آنان

 زمانی که امام علی(علیه السلام) وارد شهر کوفه شد، مردم، سران قبایل و شخصیت ها به دیدار وی آمده و تهنیت می گفتند، مردم سواد عراق (روستاهای اطراف کوفه) که غیر مسلمان بودند نیز به دیدار حضرت شتافتند.[22] امام علی(ع) به آنان اجازه ی ملاقات داد و لذا زمانی که وارد شده و کثرت جمعیت آنان را دید، فرمود: من توان شنیدن کلام شما را (به خاطر همهمه و کثرت جمعیت) ندارم و نمی توانم از حال شما آگاه شوم. پس کار خود را به کسی بسپارید که نزد شما از همه بیشتر مورد پذیرش باشد و از همه، خیرخواه تر شما باشد. آنان نرسا را معرفی کردند و گفتند: آنچه او به آن راضی شود ما رضایت می دهیم و آنچه از آن ناراحت گردد ما نیز آن را نمی پسندیم. نرسا نزد حضرت نشست و با ایشان به طور مفصل درباره مسائل ایرانیان اطراف کوفه و ساکن در کوفه گفتگو کرد.[23]

2-   توجه به نوروز ایرانیان

علی(علیه السلام) به عنوان خلیفه جهان اسلام، کارگزاران خود را از رفتن به مهمانی های اشراف نهی می کرد و در این زمینه نامه مفصلی به عثمان بن حنیف نوشت و او را به خاطر شرکت در دعوتی اشراف بصره مورد سرزنش قرار داد.[24] علی(علیه السلام) خود نیز در چنین مجالسی شرکت نمی کرد و غذای وی ساده بود و در مهمانی های بی تکلّف حضور می یافت. زمانی یک مسلمان ایرانی به مناسبت سال جدید و عید نوروز از او دعوت به عمل آورد. علی(علیه السلام) در مهمانی شرکت کرد. مردِ ایرانی در سر سفره برای امام علی(علیه السلام) حلوا آورد. علی(علیه السلام) از آن تناول کرد و از میزبان سؤال کرد: این دعوتی به چه مناسبتی است؟ پاسخ داد: به مناسبت عید نوروز است. امام(علیه السلام) به شوخی فرمود: اگر می توانید هر روز را برای ما نوروز قرار دهید.[25]

3- ادامه دارد ...


  • محمد رضا حدادپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">